همدلی

 

مربی: سعید حسینی

 

اگر قرار باشد یک ماه پیش رو را صرفاً به تقویت یک مهارت اختصاص دهید، چه مهارتی را انتخاب می‌کنید؟

ممکن است به یادگیری زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری فکر کنید.

شاید هم تصمیم بگیرید برای تقویت مهارت #مذاکره وقت بگذارید.

افزایش سواد دیجیتال و سایر حوزه‌های علمی و مهارتی هم می‌تواند در فهرست گزینه‌ها باشد.

اما کمتر کسی را می‌یابید که بگوید حالا که قرار است از وقت همه‌چیزکم‌کنم و روی پرورش یک مهارت وقت بگذارم، بر روی تقویت همدلی متمرکز می‌شوم.

چرا همدلی به اندازه‌ی سایر مهارت‌ها مورد توجه قرار نمی‌گیرد؟

چرا آن‌قدر که تبلیغ کلاس مذاکره، زبان، شخصیت شناسی، خودشناسی، توسعه فردی و مانند این‌ها را می‌بینیم، با تبلیغ و اطلاع‌رسانی کلاس‌های آموزش همدلی مواجه نمی‌شویم؟

یا شاید بتوان گفت چرا تقاضا برای یادگیری همدلی آن‌قدر نبوده که چنین بحثی به شکل جدی مطرح شود؟

چرا همدلی همواره‌ی گوشه‌ای از سرفصل درس‌های دیگر (مثلاً هوش هیجانی) را به خود اختصاص داده، اما به اندازه‌ی یک دوره‌ی پیچیده‌ی مهارتی و مدیریتی، به آن وقت و انرژی اختصاص داده نشده است؟

چند نفر را می‌شناسید که متخصص همدلی باشند؟ تعداد مدرسان همدلی بیشتر است یا مثلاً مدرسان زبان بدن؟

هدف این درس خاص، صرفاً ترغیب شما برای پیگیری جدی‌تر این موضوع در متمم است و البته این‌که همدلی را بیش از پیش جدی بگیرید.

 

چرا همدلی کمتر جدی گرفته می‌شود؟

این‌که چرا همدلی به اندازه‌ی سایر مهارت‌ها جدی گرفته نمی‌شود، پاسخ شفاف و ساده‌ای ندارد.حتی ممکن است موضوع مطالعه‌ی یک محقق در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا باشد (البته ابتدا باید ادعای متمم درباره‌ی این‌که واقعاً همدلی کمتر از مهارت‌های دیگر مثلاً زبان بدن تقاضا دارد، اعتبارسنجی شود).

اما چند نکته واضح و پذیرفتنی به نظر می‌رسند:

برخی از ما، همدلی را بیش از آن‌که یک مهارت درنظر بگیریم، یکی از سجایای اخلاقی و صفات مثبت درنظر می‌گیریم. همان‌طور که کسی دنبال کلاس آموزش سخاوت و گشاده‌دستی نمی‌گردد، احتمالاً یادگیری همدلی هم چندان جدی گرفته نمی‌شود.

عده‌ای از ما نیز، همدلی را یک رفتار ارادی می‌دانیم که درست مانند لبخند زدن یا اخم کردن، قابل انتخاب است. مثلاً با خودمان فکر می‌کنیم که الان به دوستم که مشکلات زیادی دارد،‌ زنگ بزنم و کمی همدلی کنم. حتی شاید برخی از ما، وقتی یکی از بستگان همکارمان فوت می‌کند و ما آن روز، کمتر از هر روز لبخند می‌زنیم، احساس کنیم که خیلی همدلانه برخورد کرده‌ایم. از این منظر، شاید همدلی را زیرمجموعه‌ی اتیکت در نظر می‌گیریم و نه بیشتر.

علت دیگر را هم باید ناشی از ناآشنایی ما با بزرگانی بدانیم که بخش بزرگی از زندگی شغلی و تحقیقی خود را صرف این موضوع کرده‌اند. آشنایی بسیاری از ما با همدلی، دست دوم و سوم است. مثلاً پای صحبت‌های دانیل گلمن بوده‌ایم و دیده‌ایم که او چند جمله‌ای درباره‌ی اهمیت همدلی در هوش هیجانی صحبت می‌کند.

2 min

Empathy در انگلیسی و همدلی به عنوان معادل فارسی آن

شاید برایتان جالب باشد که Empathy یک واژه‌ی بسیار جوان در زبان انگلیسی است و حدوداً یک قرن قدمت دارد.

در واقع می‌توان گفت، با وجودی که قطعاً زبان انگلیسی شکسپیر از شما بهتر است، اما اگر در گفتگو با او از واژه‌ی Empathy استفاده کنید، متوجه نخواهد شد که منظور شما چیست.

البته ما Empathy را با یکی از واژه‌های قدیمی و عمیق خود یعنی همدلی جایگزین کردیم. واژه‌ای که در ادبیات کسانی چون مولانا هم به کار رفته و چند قرن قدمت دارد.

حتماً ابیات زیر را از مثنوی #مولوی خوانده و شنیده‌اید:

ای‌بسا هندو و ترک هم‌زبان

وی‌بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگر است

همدلی از هم‌زبانی بهتر است

می‌توان گفت برابرسازی همدلی و Empathy انتخابی زیبا و هوشمندانه بوده است. چون این واژه، حتی وقتی برای نخستین بار آن را می‌شنویم، پیام و مفهوم خود را به خوبی منتقل می‌کند.

اما دام دیگری در این میان وجود دارد. این‌که فکر کنیم چون همدلی یک واژه‌ی ساده و قابل فهم است، مهارت همدلی هم به همان سادگی است.

 

شبیه این بحث، در مفاهیم دیگر هم وجود دارد. مثلاً همان‌طور که در روانشناسی مثبت گرا اشاره کردیم، واژه‌ای مثل #خوش بینی که ما در گفتگوی روزمره آن را به کار می‌بریم، وقتی بخواهیم جدی و عمیق به آن بپردازیم، زوایای پنهان و پیچیده‌ی بسیاری را در خود دارد.

همدلی را هم می‌توان در کنار این نوع واژه‌ها و مفاهیم قرار داد.

تعریف همدلی و (Empathy) تاریخچه آن

ما در آینده درس‌های متعددی را به تعریف همدلی و تمرین‌های افزایش همدلی اختصاص خواهیم داد.

بنابراین در درس حاضر، قصد نداریم به تعریف دقیق همدلی بپردازیم.

اما اگر ریشه‌ی شکل‌گیری آن را بدانیم، تا حد زیادی به دنیای این واژه نزدیک می‌شویم.

اگر امروز Empathy در انگلیسی و همدلی در فضای مدیریت و روانشناسی فارسی تا این حد جاافتاده و فراگیر شده است، بخش مهمی از آن را باید حاصل تلاش کارل راجرز و هاینز کوهات (Heitz Kohut یا هاینتس کوهوت در آلمانی) دانست.

دغدغه‌های هر دو نفر در زمینه‌ی همدلی، تا حد زیادی ریشه در چالش‌های بعد از جنگ جهانی دوم دارد.

بعد از جنگ‌جهانی دوم، هم نظامیان بسیاری بودند که در اثر جنگ آسیب‌های روانی دیده بودند و هم، فقر و دشواری‌ها و چالش‌های مالی و اقتصادی، بیماری‌های روانی را فراگیرتر کرده و وارد محیط اجتماع و خانواده‌ها کرده بود.

به همین علت برای خدمات مشاوران روانشناس و روان‌درمان‌گرها تقاضای زیادی ایجاد شده بود.

 

راجرز از بزرگان روانشناسی انسان گرا است و طبیعتاً همواره به رفتار درمان‌گرها توجه داشت و علاقه‌مند بود که اصالت‌ و وجود انسان‌ها در فرایند درمان آسیب نبیند .

او معتقد بود که بسیاری از درمان‌گر‌ها، خواسته‌ها و اصول و ارزش‌های خود را به درمان‌جو تحمیل می‌کنند. آن‌ها حرف‌های درمان‌جو را می‌شنوند و به سادگی درباره‌اش قضاوت می‌کنند؛ سپس آن‌چه را که خود درست می‌دانند به او توصیه و تجویز می‌کنند.

راجرز و سایر روانشناسان انسان گرا، معتقدند که اگر انسان‌ها را به درستی درک کنیم، همه‌ی رفتارها و تصمیم‌های آن‌ها را می‌توانیم بفهمیم و اگر می‌خواهیم به آن‌ها کمک کنیم، کافی است با آن‌ها هم‌فکری کنیم و اجازه دهیم خودشان، خودرا بهتر بفهمند و درک کنند و پاسخی متناسب با نیاز خود، در خود بیابند.

به همین علت، راجرز تأکید می‌کرد که همدلی، از مهارت‌های ضروری در درمان‌گری است و اگر درمان‌گر در این مهارت توانمند نباشد، نه تنها نمی‌تواند تغییرات شخصیتی در درما‌ن‌جو ایجاد کند، ممکن است به او آسیب هم بزند و احساس وی را به گذشته و تصمیم‌هایش بد کند.

هاینز کوهات هم، روان‌درمانگری اتریشی-‌آمریکایی بود که روانکاوی را به خوبی می‌شناخت و دستاوردهای بسیاری هم در این حوزه داشت. او معتقد بود که روانکاوی هم، وقتی می‌تواند موثر باشد که روانکاو، بتواند همدلانه در درون ذهن مراجعه‌کننده، زندگی کند.

اصطلاح کوهات این بود که با تجربه از راه دور نمی‌توانی کسی را درمان کنی. باید بتوانی در گفتگو و تعامل با طرف مقابل، تا حد امکان شبیه خود او جهان را درک و تجربه کنی.

شاید کوهات به اندازه‌ی راجرز، حداقل در میان عموم، شناخته نشد. اما هنوز برخی از جمله‌های او، نقطه‌ی شروع آموزش همدلی محسوب می‌شوند.

 

از جمله این حرف که می‌گفت: آخرین محدودیت قابل تصور در روان‌تحلیل‌گری، محدودیت انسان در همدلی است و هر چه در همدلی توانمندتر شود، مرز توانایی‌های او هم در روان‌تحلیل‌گری فراتر می‌رود.

اهمیت همدلی به عنوان یک مهارت

با وجودی که ریشه‌ی بحث همدلی را در میان روانکاوان و روانشناسان یافتیم، اما نباید فکر کنیم که همدلی، صرفاً نیاز روانکاوان و مشاوران روانشناسی است.

زمینه‌ی کاربرد همدلی در دنیای حرفه‌های دیگر فراوان است.

فقط کافی است به این موارد (به عنوان چند مثال محدود) توجه کنید:

  • مهارت همدلی در فروشندگی می‌تواند به تشخیص بهتر مشکل مشتری، حل بهتر مسئله‌ی او، رضایت بالاتر وی و نیز فروش بیشتر منتهی شود.
  • یکی از فاکتورهای مهمی که می‌تواند رضایت یا نارضایتی شما را در تعامل با کارشناس یک مرکز تماس تعیین کند، توانایی او در همدلی با شماست.
  • هنگام بحث درباره‌ی ویژگی‌های رهبران موفق، همواره به همدلی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین توانمندی‌های آن‌ها اشاره می‌شود.
  • بسیار دشوار است کتاب یا مقاله یا مدلی در حوزه‌ی کاریزما بیابید که همدلی را به عنوان یکی از #ویژگی های شخصیت های کاریزماتیک مطرح نکرده باشد. به عنوان مثال، کتاب قوانین کاریزما به نقش همدلی در توانمندسازی دیگران (به عنوان عاملی در افزایش کاریزما) پرداخته و آنتوناکیس هم، همدلی را یکی از ویژگی‌های ذهنی و رفتاری افراد کاریزماتیک می‌داند.
  • همان‌طور که در ابتدای این درس اشاره کردیم، همدلی یکی از مولفه‌های هوش هیجانی است و بدون وقت گذاشتن برای تقویت مهارت همدلی، نمی‌توانیم انتظار پیشرفت چشمگیر در زمینه‌ی هوش هیجانی داشته باشیم.
  • مارتین سلیگمن، یکی از ویژگی‌های مهم مورد توجه در روانشناسی مثبت گرا را همدلی می‌داند و تلاش برای آشنایی بیشتر با این توانمندی، یکی از مباحث مهم روانشناسی مثبت گرا است.
  • در توسعه محصول جدید و نیز طراحی وب‌سایت‌ها هم، مهارت همدلی به عنوان یکی از فاکتورهای کلیدی موفقیت مطرح می‌شود. جدا از این‌که بسیاری از کتاب‌های توسعه محصول، بخشی را به این بحث اختصاص می‌دهند، کتاب‌هایی هم به صورت تخصصی به نقش همدلی در توسعه محصول پرداخته‌اند (کتاب‌های Well Designed و طراحی حسی، تنها دو نمونه از این کتاب‌ها هستند).
  • دنیل پینک در کتاب یک ذهن کاملاً جدید، مهارت همدلی را یکی از مهارت‌های پایه برای موفقیت در دوران معاصر می‌داند.
  • همدلی، یکی از فاکتورهای کلیدی موفقیت برای پرستاران، پزشکان و سایر فعالان حوزه‌ی سلامت است. کتاب محمدرضا حجت که توسط اشپرینگر در این زمینه منتشر شده، تنها یکی از ده‌ها کتاب معتبری است که اختصاصاً به این موضوع پرداخته‌اند (Empathy in Health Professions).

 

جدیدترین مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *